بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت
۶ سال از اخرین وداعمان گذشت . رفتی با گلهای پر پر شده ای که بدرقه ات می شد..
تنها خاطراتت را با کوهی اندوه برایمان بجا گذاشتی اندوهی که نه با گذشت زمان کم می شود ونه با ندیدنت.
هر سال عید را با بچه هایم در خانه پدری می گذراندم. خانه ای که حضور تو و گلهای شب بو و اطلسی پر رنگش می کرد.وحالا سالهاست که لحظه های سال تحویل را درهر جایی می گذرانم بجز خانه پدری.که ان خانه ،خانه مادری بود .خانه ای که با رفتن تو روح زندگی هم از ان رخت بر بست.
سالهاست عیدها بدون تو سخت می گذرد سخت..
خانه مادری! یادش بخیر
مادر٬ روحش شاد...